نهفته ای پشت هزار اما و اگر
اگر نباشی
گم کردهی من
اگر باشی و اما دلت با دیگری…
نمی دانم چرا
لب که می گشایم انگار واژه ها گره میخورند به هم
زبانم را گم کرده ام
یا دست و پایم را !؟
چشمانت
در عین خاموشی
چقدر حرف برای گفتن دارند
و من ناتوان از برای شنیدنشان
آخر دریای چشمان تو
فرای تصور چونان من قطره ایست
اما را اگر بی خیال شویم
باید اعتراف کنم
تو را
می توان دوست داشت
می شود عاشق شد
اگر دلت را
حتی
ذره ای میل من باشد
نظرات شما عزیزان: