ميروم از شهر تـو آخـر دگــــر عشقي نمانده
يادتو چون يادگار زخمي به قلب من نشانده
گـــم شدن در عشق بيهوده تو ديوانگي بود
اي دلِ تنـــــــها نديدي دشمن تو خانگي بود
عمري من شب زنده دار قصه عشق تو بودم
صــــــــدترانه عاشقانه از تو وعشقت سرودم
بعد از اين اي بي وفـــا عمر وفاي من گذشته
قصر روياهــــاي من در سينه ام ويرانه گشته
نه دگر با تو بسازم
نه به آه تـو بسوزم
نه دگر نگاه غمگين به گذرگاهت بدوزم
نه دگر يادت كنم من
نه سراغت را بگـيرم
نه دگر اشكـي بريزم
نه زخــــنجرت بميرم
ميگذارم پشت ســـــر افسانه ات را اي غريبه
آن نـــگاه عاشقانه در دو چشـــــــــم تو فريبه
مي روم از روزگارت چون گذشــته ها گذشته
دستِ سرنوشت سرانجامي دگر برما نوشتهميروم از شهر تـو آخـر دگــــر عشقي نمانده
يادتو چون يادگار زخمي به قلب من نشانده
گـــم شدن در عشق بيهوده تو ديوانگي بود
اي دلِ تنـــــــها نديدي دشمن تو خانگي بود
عمري من شب زنده دار قصه عشق تو بودم
صــــــــدترانه عاشقانه از تو وعشقت سرودم
بعد از اين اي بي وفـــا عمر وفاي من گذشته
قصر روياهــــاي من در سينه ام ويرانه گشته
نه دگر با تو بسازم
نه به آه تـو بسوزم
نه دگر نگاه غمگين به گذرگاهت بدوزم
نه دگر يادت كنم من
نه سراغت را بگـيرم
نه دگر اشكـي بريزم
نه زخــــنجرت بميرم
ميگذارم پشت ســـــر افسانه ات را اي غريبه
آن نـــگاه عاشقانه در دو چشـــــــــم تو فريبه
مي روم از روزگارت چون گذشــته ها گذشته
دستِ سرنوشت سرانجامي دگر برما نوشته
نظرات شما عزیزان: